صدای خواهرم را که شنیدم از سازمان جدا شدم

سال ۷۲ گفتند هر کس با خانواده اش تماس بگیرد و سعی کنید جوانها را جذب کنید. اولین باری که تماس گرفتم و صدای خواهر و برادرم را شنیدم درخواست جدایی کردم. وقتی صدای خواهرم را شنیدم قدرتی برای جداشدن از سازمان گرفتم.
صدای خواهرم را که شنیدم از سازمان جدا شدم
کد خبر : ۷۴۱۲

حمید دهدار از اعضای جدا شده از سازمان منافقین: از سال ۵۸ متاسفانه تحت تاثیر شرایطی هوادار سازمان مجاهدین خلق و وارد آن شدم. سال ۶۶ به طور قاچاقی به پایگاه سازمان در پاکستان رفتم و از آنجا به عراق اعزام شدم.

 

خودمان را قربانی کردیم

وی با بیان اینکه فکر می کردیم این سازمان به دنبال نجات مردم ایران است و برای خوشبختی و بهروزی مردم ایران تلاش می کنیم، تاکید کرد: نمی دانستیم اولین کسی که متضرر می شود خودمان هستیم. با این دید وارد شدیم ولی وقتی به بطن تشکیلات رفتیم به مرور فهمیدیم اولین قربانی اینجا خودمان هستیم که فریب خورده ایم. متاسفانه چندسالی طول کشید تا به این درک برسم.

این عضو سابق سازمان مجاهدین افزود: وقتی به عراق رفتم تصور می کردم استراتژی رجوی درست است. اما به مرور احساس کردم عملا بازیچه ارتش و حکومت صدام هستیم. رجوی می گفت آن سربازی را که لب مرز است بکشید. این سوال در ذهن ما بود که چرا باید سربازی را که در مرز مشغول خدمت است هدف قرار بدهیم؟! در دامی گرفتار شده بودیم که با هدف ما نمی خواند.

سرکوب به جای پاسخ

دهدار یادآور شد: سال ۷۲ رجوی رسما بحث طلاق را به عنوان انقلاب ایدئولوژیک راه انداخت و گفت باید همسرتان را طلاق بدهید. وقتی این بحث پیش آمد روز به روز دایره سرکوب بیشتر شد. وقتی نیروها دچار تناقض می شدند و برایشان سوال پیش می آمد رجوی به جای اینکه به سوالات پاسخ بدهد سرکوب می کرد. بنابراین به مرور به این نقطه رسیدیم که باید راهمان را جدا کنیم. در حالی که راهی برای جدا شدن نبود و کسی نمی توانست به سادگی جدا شود...

وی که همراه با خانواده برای تماشای مستند «از تیرانا تا تهران» آمده بود، قطع روابط عاطفی اعضا با خانواده هایشان را مسئله ای دانست که سازمان روی آن تاکید بسیاری داشت.

 

پذیرفته بودم حتی اگر قرار است اعدام شوم در کشور خودم بمیرم

وی تصریح کرد: متاسفانه خیلی من را اذیت کردند و وقتی نتوانستند نظرم را تغییر بدهند ۶ ماه در اتاق انفرادی زندانی شدم. بعد از آن وقتی دیدند فایده ندارد من را به زندان ابوغریب فرستادند تا اگر روزی هم به ایران برگشتم آدم سالمی نباشم. تمام توان و انرژی خود را جمع کردیم تا در زندان شکسته نشویم. سازمان هرهفته نماینده اش را به ابوغریب می فرستاد تا اگر کسی می خواست به سازمان برگردد.

این عضو سابق سازمان مجاهدین ادامه داد: خوشبختانه سال ۸۰ بحث ارتباطی بین دولت ایران و عراق پیش آمد و تعدادی از ما را به ایران فرستادند. این را پذیرفته بودیم که حتی اگر اعدام یا زندانی شویم باز به خاک خودمان برویم و آنجا بمیریم. حداقل اگر اعداممان کردند خانواده سر قبرمان فاتحه ای بخوانند. اگر در عراق می ماندیم مرداب می شدیم.

 

گفته بودند به ایران برسید فاتحه تان خوانده است

دهدار اذعان کرد: خوشبختانه مسئولین ایران بسیار خوب برخورد کردند و به ما رسیدگی کردند و گفتند بروید و با خانواده هایتان زندگی کنید. در حالی که فضای ترسناکی برای ما درست کرده بودند که اگر پایتان به ایران رسید فاتحه تان خوانده است... افسوس که ۱۶ سال زندگی خودم را در سازمان مجاهدین تباه کردم.

منبع :
ایرنا
مجله زندگی
ارسال نظر