
پریا مدتی است که برای پیگیری پرونده طلاق به دادگاه رفتوآمد میکند. او میگوید طاقت ادامه زندگی به این شکل را ندارد و خواستار جدایی است.
پریا مدتی است که برای پیگیری پرونده طلاق به دادگاه رفت و آمد میکند. او میگوید طاقت ادامه زندگی به این شکل را ندارد و خواستار جدایی است.
*چه مدتی با شوهرت زندگی کردی؟
*چطور با هم آشنا شدید؟
ما در یک تور مسافرتی با هم آشنا شدیم و بعد از مدتی هم تصمیم گرفتیم رابطه را جدیتر کنیم. وقتی این رابطه جدیتر شد، با توجه به اینکه سنم داشت بالا میرفت تصمیم گرفتم ازدواج کنم.
*یعنی، چون سن تو بالا میرفت به سمت ازدواج رفتی؟
بله. من کلاً آدم مستقلی بودم و هستم. وقتی خیلی بچه بودم پدر و مادرم را از دست دادم. خالهام من را بزرگ کرد و بعد از اینکه وارد دانشگاه شدم، خودم کار کردم و خرج تحصیلم را درآوردم. بعد هم خالهام آنچه از پدر و مادرم مانده بود به من داد و آن را سرمایه زندگیام کردم. کار میکردم و زندگی خوبی داشتم، تا اینکه با پوریا آشنا شدم و ازدواج کردم.
*بعد از ازدواج زندگی خوبی داشتید؟
بله. ما واقعاً زندگی خوبی داشتیم.
*پس چرا میخواهی از شوهرت جدا شوی؟
چون آدم مسئولیتپذیری نیست. شوهرم مردی است که مسئولیت زندگی را قبول نمیکند. او میخواهد همه خرج زندگی را من بدهم و من هم با این موضوع مشکلی ندارم. مشکل من اینجاست که حتی مسئولیت خودش را هم قبول نمیکند. او از من پول توجیبی میخواهد و من نمیتوانم با چنین مردی زندگی کنم.
*طلاق تصمیم هر دوی شماست؟
طلاق درخواست و تصمیم من است. اشتباه کردم ازدواج کردم. پوریا مرد خوبی است. خوشرفتار است. به من سخت نمیگیرد و اذیت نمیکند، اما توقع من به عنوان یک زن را برآورده نمیکند. من نیاز دارم مردی پناهم باشد، اما او پناه من نیست. باز هم بار زندگی روی دوش من است. بار هزینههای شخصی شوهرم هم روی دوش من است، چون میگوید کار کردن را دوست ندارد.
*بعد از طلاق میخواهی چه کنی؟
دوست داشتم بچه داشته باشم. خودم زندگی سختی داشتم. میخواستم خانواده تشکیل دهم، اما اینطور نشد. نمیدانم بعد از این چه باید بکنم.
منبع: اعتمادآنلاین