این زن جوان درباره ماجرای ازدواجش با مردی بی بند و بار گفت: پدرم کارگری ساده و بی سواد بود که به سختی میتوانست هزینههای زندگی خانواده ۵ نفرهاش را تامین کند. به همین دلیل هم هیچ کدام از خواهران و برادرانم نتوانستند حتی تا مقطع دیپلم تحصیل کنند. من در خانوادهای بزرگ شدم که نه تنها از اوضاع مالی نامناسبی برخوردار بود بلکه پدر و مادرم هیچ گاه توجهی به نیازهای عاطفی و روحی ما نیز نداشتند. با وجود این من با همه سختیها به تحصیلاتم ادامه دادم و برای ادامه تحصیل در مقطع کاردانی وارد دانشگاه شدم. این در حالی بود که باز هم خانوادهام اهمیتی به این موضوع نمیدادند و از من حمایت نمیکردند.
برادرانی که تصور میکردند خواهرشان به شوهرش خیانت میکند قصد داشتند این مردم را بکشند ولی به اشتباه تعمیرکار آبگرمکن را به قتل رساندند.